[wikiwordpress]

یک هشدار معنادار از توسعه نامتوازن علمی

یادداشت || روزنامه اعتماد||۱۴۰۰/۰۶/۰۹

علی بهادری جهرمی، حقوقدان عضو هیئت علمی گروه حقوق دانشگاه تربیت مدرس؛

با اتمام مهلت انتخاب رشته کنکور ۱۴۰۰، سازمان سنجش یک خبر عجیب اعلام کرد: ۵۲ درصد از داوطلبان کنکور به رغم مجاز شدن، اصلا انتخاب رشته نکرده‌اند! به عبارت دیگر، بیش از نیمی از داوطلبانی که درس خوانده، دیپلم گرفته، در کنکور شرکت کرده و در نهایت قادر به انتخاب رشته هم شده‌اند، عطای دانشگاه را به لقایش بخشیده‌اند. این موضوع بدوا یک تهدید بزرگ است که در نهایت می‌تواند به فرصت بی‌بدیلی تبدیل شود. در این باره گفتنی‌هایی است:

دانش‌آموزان و والدین آنها به درستی متوجه شده‌اند که « رفتن به دانشگاه به هر قیمت»، تنها مسیر ادامه زندگی نیست. آن‌چه مهم است علم‌آموزی، ارتقای فنی و حرفه‌ای و رشد است و این همه نه تنها منحصر در تحصیلات دانشگاهی نیست، بلکه احیانا بیرون از دانشگاه بهتر و بیشتر قابل دست‌یافتن است. به بیانی دیگر، خانواده‌های ایرانی زودتر از حاکمیت به این مهم رسیده‌اند که کشور ما نیازمند رشد علمی، اقتصادی و اخلاقی است و دانشگاه وسیله‌ای برای وصول به اینهاست نه هدف نهایی!‌ای کاش حاکمیت هم با تدوین و اجرای درست و جامع نقشه علمی کشور زودتر به این بلوغ عملی برسد. البته که روند فعلی «هدایت تحصیلی» در دوره‌های متوسطه ما ابتر و جزیی‌نگر است. اصلاح وضعیت فعلی باید اقلا از دوره متوسطه شروع شود.

مطابق اسناد بالادستی و خصوصا اصل سی‌ام قانون اساسی، آن‌چه در تحصیلات عالی ملاک عمل است، «خودکفایی کشور» است. این هدف نه تنها با وضعیت فعلی محقق نمی‌شود، که توسعه نامتوازن علمی در شرایط فعلی در رشته‌های مهمی خودکفایی را دور از دسترس و همزمان نیز رشته‌هایی را بی‌دلیل مبدل به محلی برای مدرک فروشی یا هجوم بیش از حد نیاز داوطلبان کرده است.

به نظر می‌رسد مهم‌ترین دلیل بی‌اقبالی به ادامه تحصیل در دانشگاه، کم‌کیفیتی (در مواردی بی‌کیفیتی) و بیگانگی آموزه‌ها و آموخته‌های دانشگاهی با مطالبات جامعه، ریشه‌های فرهنگی و بازار کار مورد نیاز است. سال‌هاست که «پیوند صنعت و دانشگاه» از سوی کارشناسان مطرح شده و برای آن برنامه‌هایی هم تدارک دیده شده است، اما هنوز آن‌طور که باید و شاید نه صنعت از دانشگاه بهره می‌برد و نه دانشگاه برای سوددهی به صنعت خانه‌تکانی کرده است. حتی بغرنج‌تر اینکه آن‌چه اکنون ملاک عمل است، ارتباط پول و دانشگاه است، که در بسیاری مراکز آموزشی به مبنای اصلی مبدل شده است.

اوضاع در علوم انسانی بدتر است: بیشتر صاحب‌نظران علوم انسانی خودشان به دوری وضعیت کنونی علوم انسانی از جامعه ایرانی معترفند و آنها را مناسب زیست‌بوم کشورمان نمی‌دانند. روند «اسلامی – ایرانی کردن علوم انسانی» در عمل از مدار خارج شده است. آموزش با کیفیت در رشته‌هایی که با عدالت و حقوق عامه سر و کار دارند هم، نظیر حقوق، به دلایلی که ذکر و بررسی آن خارج از حوصله این یادداشت است، نتوانسته‌ جوابگوی نیاز روز مردم باشد. طبیعی است که با بروز چنین مسائلی و مشاهده آنها از سوی داوطلب انتخاب رشته دانشگاهی، او قید وارد شدن به یک آینده مبهم با اما و اگرهای بسیار را بزند و از خیر دانشگاه با همه پرستیژ و امتیازات جانبی نظیر معافیت حداقل چندساله سربازی بگذرد. درست است که مسیر پیشرفت یک ملت لزوما از دانشگاه نمی‌گذرد، اما اگر فکری به حال موارد پیش‌گفته نشود، از همین حالا باید منتظر یک سونامی خطرناک اجتماعی با سویه علم، اشتغال و رشد بود.

رسیدن به این درک مهم که دانشگاه و تحصیلات دانشگاهی، تنها گزینه جوان ایرانی برای اشتغال، رفاه، شان اجتماعی و در یک کلام «زندگی کردن» نیست، بسیار خوب و مهم است، مشروط بر اینکه ما به ازای این درک از سوی همه نخبگان، کارشناسان و مسوولان فراهم شده و با تدارک برنامه‌های میان‌مدت و بلندمدت فکری به حال مطالبات آن ۵۲ درصدی کنند که امسال قید دانشگاه را زده‌اند. روند کاهشی انتخاب رشته که از سال ۹۰ با انتخاب رشته ۷۵ درصد از داوطلبان شروع شد و امسال به انتخاب رشته ۴۸ درصدی داوطلبان رسید، نشان می‌دهد که با احتمالی قریب به یقین، سال آینده جوانان بیشتری از دانشگاه قطع امید خواهند کرد. برنامه‌ریزی برای این عده از همین امروز، بهتر از فرداست.