جنگزدگی دنیای امروز و وقایع #غزه، لزوم رجوع جهانی به این اندیشه مترقی را بیشاز هر زمان دیگری مشخص کرده است.
طی یادداشتی به این موضوع پرداختهام:
غزه؛ حجت روشن بر ضرورت حاکمیت دین و امت واحده اسلامی
صحنه جهانی امروز، در برابر دیدگان ما به دادگاه تبدیل شده است؛ دادگاهی برای سنجش ادعاها، ترازویی برای سنجیدن ساختارها، و محکمهای برای تمایز میان نظامهای مبتنی بر شریعت الهی و حکومتهای ساختهشده بر مبنای قدرت، منفعت و بیصلاحیتی. اکنون، با هر بمبی که در غزه فرود میآید، با هر کودک شهیدی که بیگناه جان میدهد، و با هر بانویی که در بیمارستان بیبرق جان میسپارد، نهفقط چهره پلید صهیونیسم که باطن نظم سیاسی حاکم بر جهان آشکار میشود.
حقیقت این است که ظلم، محصول فرد نیست؛ محصول ساختار و دکترین است. وقتی نظامهای سیاسی و حقوقی بر پایه عقل خودبنیاد، قدرتطلبی و جدایی دین از اداره جامعه طراحی شوند، طبیعیست که افراد بیصلاحیت در رأس آن قرار گیرند و نتیجه آن، فاجعهای باشد که امروز در غزه و سایر نقاط جهان اسلام میبینیم. هرگاه مشروعیت حکومت نه از خدا، که از ثروت، رسانه یا قدرت نظامی گرفته شود، خروجی آن نه عدالت، بلکه قتلعام، تبعیض، و نابودی وجدان انسانی خواهد بود.
در این میان، جمهوری اسلامی ایران و جریان مقاومت، تنها صدای صریح دفاع از انسانیت، عدالت و حقاند؛ صدایی برخاسته از مبنایی دینی، الهی و توحیدی. این تفاوت بنیادین میان جبهه اسلامی و جبهه طاغوت، در ماهیت اندیشه سیاسی و دکترین حکمرانی نهفته است. آنجا که حاکمیت از شریعت الهی، کتاب خدا، و انتخاب صالحان سرچشمه میگیرد، سیاست خادم انسان میشود؛ و آنجا که حاکمیت برپایه نفس، نژاد، زر یا زور استوار شود، سیاست به دشمن انسان بدل میگردد.
غزه امروز، حجت قاطع و عینی بر این حقیقت است. چراکه در این میدان، نه فقط صهیونیسم، بلکه تمامی ساختارهای مدعی حقوق بشر، دموکراسی، عدالت و نظم بینالمللی، یکییکی فرو ریختهاند. سازمان ملل، شورای امنیت، دادگاههای بینالمللی، و رسانههای جهانی، همهوهمه، یا در حال توجیهاند، یا در حال سکوت، یا در حال شریک شدن در جرم. این فروپاشی اخلاقی و سیاسی، اثبات میکند که جهان به ساختارهای جایگزین نیاز دارد؛ ساختارهایی که نه بر مبنای منافع زودگذر، بلکه بر پایه ارزشهای جاودانه و عقلانیت الهی طراحی شوند.
و در رأس این ساختار، باید دولتهای اسلامیِ برآمده از امت واحده قرار گیرند؛ امتی که مبنای وحدت آن، ایمان به خدا، اعتقاد به عدالت، و اعتماد به صالحان است. امروز، بیش از هر زمان دیگر، نیاز به تحقق دکترین حاکمیت الهی در سیاست و جامعه جهانی احساس میشود؛ دکتری که امام خمینی آن را فریاد زد و شهید سلیمانی آن را در میدان اجرا کرد.
و این سخن فقط از سر عقیده نیست؛ بلکه محصول عقل، تجربه و مشاهده زنده یک دوران است. هرکس امروز در برابر ضرورت حاکمیت اسلامی، تشکیل امت واحده، و محوریت صالحان، تردید روا دارد، یا کور است یا آلوده. چراکه هیچ عقل سالمی، نمیتواند ساختارهای مدرن اما دروغینی را که هماکنون شریک جنایات صهیونیسماند، همچنان مرجع عدالت بداند؛ مگر آنکه با فطرت و وجدان، وداع کرده باشد.
غزه، امروز فقط قربانی نیست؛ گواه است. گواهی زنده بر اینکه دنیا، بدون خدا، بدون دین، و بدون صالحان، رو به تباهی میرود. و این، حجتی است برای همه نخبگان علمی، سیاسی، رسانهای، و دانشگاهی که در برابر این صحنه، فقط دو انتخاب دارند: یا در جبهه حق بایستند، یا در سکوت خود، شریک ظلم شوند
ضروره إقامه حاکمیه الصالحین؛ والدلیل؟ غزّه!
علی بهادری جهرمیعضو الهیئه التدریسیه فی کلیه الحقوق – جامعه تربیه مدرس
لقد تحوّلت الساحه العالمیه الیوم أمام أعیننا إلى محکمه کبرى؛ محکمه لاختبار الادعاءات، ومیزان لوزن الهیاکل والأنظمه، ومنصه لتمییز الفارق الجوهری بین نظمٍ تستند إلى الشریعه الإلهیه، وبین سلطات قائمه على القوه والمصلحه وفقدان الأهلیه. ومع کلّ قذیفه تنفجر فی غزه، ومع کلّ طفل بریء یُستشهد، وکلّ امرأه تُزهق روحها فی مستشفى بلا کهرباء، لا یُکشف فقط الوجه القبیح للصهیونیه، بل یتجلّى أیضًا الخلل العمیق فی بنیه النظام السیاسی الدولی القائم.
الحقیقه أن الظلم لا یصدر عن الأفراد فقط، بل هو -أکثر من ذلک- نتاج الهیاکل والدساتیر. فعندما تُبنى النظم السیاسیه والقانونیه على أساس عقلانیه متعجرفه، وشهوه السلطه، وإقصاء الدین عن إداره المجتمع، فمن الطبیعی أن یتربّع على قمّتها من لا یمتلکون الکفاءه والعداله، وتکون النتیجه ما نراه الیوم من کوارث متکرّره فی غزه وسائر أرجاء العالم الإسلامی. وعندما تستمدّ السلطه شرعیّتها لا من الله، بل من المال والإعلام والقوه العسکریه، فإن مخرجاتها لن تکون عدلاً، بل مذابح وتمییز وسحق للضمیر الإنسانی.
أما حین تنبثق الحاکمیه من الشریعه الإلهیه، ومن کتاب الله، ومن اختیار الصالحین، فإن السیاسه تصبح خادمه للإنسان. لکن إن ارتکزت على الهوى والعِرق والذهب والسیف، فإنها تتحوّل إلى عدو للإنسان.
غزه الیوم تمثّل دلیلاً حیًّا قاطعًا على هذه الحقیقه. ففی هذا المیدان، لم یسقط الصهیونیون وحدهم، بل انهارت معهم کلّ البنى والمؤسسات التی طالما ادّعت الدفاع عن حقوق الإنسان، والدیمقراطیه، والعداله، والنظام الدولی. فالأمم المتحده، ومجلس الأمن، والمحاکم الدولیه، ووسائل الإعلام العالمیه، جمیعها إما تبرّر، أو تصمت، أو عاجزه، أو متواطئه فی الجریمه. وهذا الانهیار القانونی والأخلاقی والسیاسی، یثبت أن العالم بحاجه ماسّه إلى بدائل هیکلیه، تُصمَّم لا على أساس المصالح الزائله، بل على القیم المتجذّره فی الفطره والعقلانیه الإلهیه.
وفی طلیعه هذا البدیل، یجب أن تکون هناک دول إسلامیه، نابعه من الأمّه الواحده والأحرار فی هذا العالم؛ أمّه تتوحّد على الإیمان بالله، والإیمان بالعداله، والثقه بالصالحین. والیوم، أکثر من أی وقت مضى، نشهد الحاجه الماسّه إلى تطبیق عقیده الحاکمیه الإلهیه فی السیاسه والمجتمع العالمی؛ العقیده التی نادى بها الإمام الخمینی، وکرّس الشهید سلیمانی حیاته لنشرها فی المیدان.
وهذا القول لم یعد الیوم مجرّد عقیده أو تحلیل عقلی منطقی؛ بل هو خلاصه مشترکه للعقل والألم، للتجربه والملاحظه الحیّه لزمن معاصر. فمَن یُشکّک الیوم فی ضروره الحاکمیه الإسلامیه، وفی إقامه أمّه واحده، وفی مرکزیه الصالحین، إمّا لا یرى، أو قد مُسِخ فکره. ما من عقل سلیم الیوم یمکن أن یعتبر الهیاکل الحدیثه -ولکن الزائفه- التی تشارک فی جرائم الصهیونیه، مرجعًا للعداله، إلا إذا کان قد ودّع الفطره والضمیر.
غزه الیوم لیست فقط ضحیه؛ بل هی شاهده. شاهده حیّه على أن العالم، بلا إیمان، بلا دین، وبلا صالحین، یسیر نحو الهاویه. وهذه شهاده ناطقه لکلّ النخب العلمیه والسیاسیه والإعلامیه والأکادیمیه: فی هذا المشهد، لا مجال للحیاد؛ فإمّا أن تقف مع الحق، أو -حتى بصمتک- تکون شریکًا فی الظلم.