نظم غربی؛ وارونگی حق و باطل

هیچ جامعه‌ای، چه در درون کشورها و چه در عرصه جهانی، بدون استقرار نظمی بر پایه «حق» پایدار نمی‌ماند. حق شالوده عدالت است و هر ساختار و تصمیمی که از این بنیاد تهی شود، دیر یا زود به ظلم و تبعیض خواهد انجامید.

نمونه‌ی روشن نگاه غرب به این مفهوم، استفاده از تعبیر «حق» برای ابزاری است که آشکارا ظلم را نهادینه کرده است. آنچه در شورای امنیت سازمان ملل «حق وتو» نام گرفته، نه‌تنها هیچ نسبتی با عدالت و برابری ندارد، بلکه بارها و بارها در خدمت استمرار تجاوز، نسل‌کشی و پایمال شدن ابتدایی‌ترین حقوق انسانی به کار رفته است. غرب سال‌هاست در شورای امنیت سازمان ملل از «حق وتو» به‌عنوان امتیازی ویژه برای خود و متحدانش بهره می‌برد. نمونه اخیر آن، وتوی چندباره‌ی آمریکا علیه قطعنامه توقف کشتار غزه است که نشان داد چگونه مفهومی به ظاهر حقوقی، در عمل به ابزاری برای پوشاندن چهره ظلم تبدیل می‌شود.

در برابر این قلب حقیقت و معکوس کردن مهم‌ترین مفهوم نظم‌آفرین و ساختارساز، بسیاری اوقات طبیعی‌ترین حقوق بشر نیز تحریف یا قلب واقعیت می‌شوند.به عنوان نمونه حق قصاص در برابر کسی که عامدانه و آگاهانه ضربه‌ای مهلک وارد کرده است، به‌عنوان امری که در فطرت و شرع و عقل ریشه دارد، با تبلیغات رسانه‌ای و فشار سیاسی «غیرانسانی» معرفی می‌شود. حق آزادی، حق ازدواج و بسیاری دیگر از مفاهیم حق‌پایه نیز نزد غرب همینگونه است.

این دوگانگی، پرده از ماهیت نظم موجود برمی‌دارد؛ نظمی که نه بر پایه حق و عدالت، بلکه بر اساس زور و منافع قدرت‌های مسلط شکل گرفته است. نتیجه چنین نظمی، تقویت باطل به نام حق و سرکوب حقیقت به بهانه حقوق بشر است.

تا زمانی که معیار حق در روابط بین‌الملل و ساختارهای جهانی حاکم نشود، عدالت و صلح واقعی تحقق نخواهد یافت. راه برون‌رفت از این بن‌بست، نه پذیرش با تقویت این نظم وارونه، بلکه تأسیس و تقویت سازوکارهایی است که حق را به‌عنوان معیار اصلی شناسایی کنند؛ چه در روابط داخلی ملت‌ها و چه در سطح بین‌الملل. تنها در چنین صورتی می‌توان امید داشت که حقوق واقعی بشر از زیر سایه سنگین وتوها و تحریم‌ها رهایی یابد.